افتخار می کنم یکی از اسب های ارابه صنعت کشور باشم
گفت و گوی احمد پورفلاح با محسن خلیلی عراقی
پسرم گفت: حالا که دارم فارغ التحصیل میشوم اگر به مراسم نیایید دوستانم فکر میکنند من پدری نداشته ام اینجا بود که احساس کردم واقعا باید به مراسم فارغ التحصیلی پسرم بروم و در آن با افتخار شرکت کنم.
رضا طهماسبی؛ محسن خلیلی عراقی را پدر صنعت ایران نام نهادهاند. کسی که سالها پیش در کنار پدر، شرکت بوتان را پایه گذاشت و توانست نعمت گاز را به ایرانیان هدیه بدهد. پیک نیکهای کوچک سبز و کپسولهای زرد زنگ سالهای سال گاز را برای رفاه بیشتر و زندگی آسانتر مردم فراهم میآوردند و شاید بسیاری از مصرف کنندگاناین گاز فشرده و مایع شده نمیدانستند که محسن خلیلی به همراه پدرش سعی زیادی داشتند تا بتوانند سالها قبل دولت وقت را قانع کنند تا گازهایی که بر فراز چاههای نفت میسوخت و هدر میرفت را جمع کند و برای استفاده مردم و صنایع به آنها بدهد. آن هم در دورانی که هنوز شرکت ملی گاز هم در کشور تاسیس نشده بود.پرسش و پاسخ احمد پورفلاح با محسن خلیلی عراقی از این منظر خواندنی شده است.
پورفلاح: کسی نیست که الفبای صنعت را خوانده باشد و به آن آشنا باشد اما نامیاز خانواده خلیلی نشنیده باشد و نتوان یکی از خدماتاین خانواده را به جامعهایران و صنعت کشور بگوید. از حفر چاههای عمیق،لوله کشی و آبرسانی تا رساندن برق به تهرانیها و درصدر همه کاربردی کردن گازهایی که بر سر چاههای نفت میسوخت و از بین میرفت و رساندن آن به خانهها و صنایع بخشی از خدماتی است که از محمود و محسن خلیلی برجای مانده است. بسیاری دیگر از خدماتاین خانواده و به خصوص مهندس محسن خلیلی در شرکت بوتان، انجمن مدیران، کنفدراسیون صنایع، اتاق های بازرگانی تهران و ایران و بسیاری از تشکل های بخش خصوصی آشکارا و نهان موجب توسعه صنعتی و رواج تشکل گرایی در کشور شده است. در مورد خانواده خلیلی و خدماتشان به جامعه سخنان فراوانی بیان شده است. اما من به عنوان یک مدیر صنعتی و فعال دراین حوزه و کسی که در مقام شاگردی شماست بیشتر میخواستم در مورد مصائب و سختیهایی که در این شش دهه فعالیت داشتید کمی با شما صحبت کنم. از راهی که پیمودید و تلاشهای فراوانی که برای رسیدن بهاین نقطه داشتید. از آنچه که برای تشکلگرایی و صنعت انجام دادید تا جایی که امروزه شما را به عنوان پدرصنعت و پدر تشکلگرایی در ایران میشناسند و توسعه و تعالیاین دو را مدیون زحمات شما میدانند. چه راهی پیمودید و چگونه به این نقطه رسیدید و در حال حاضر چقدر احساس رضایتمندی میکنید؟
خلیلی: راهی که من در طول زندگی پیموده ام از سال 1328 تاکنون انطباق بسیار جالبی با دیدگاه های کنونی امروزی دارد. بهاین مفهوم که آمارتیاسن برنده نوبل اقتصاد، یکی از پایه های توسعه را در آزادی می بیند. آزادی یعنی مشارکت در تعیین سرنوشت. بسیاری از اقتصاددانان معتقدند تا وقتی آزادی بر اقتصاد حاکم نباشد توسعه اتفاق نمی افتد. راهی که من در طول زندگی طی کرده ام همکاری صمیمانه با دولت و تشویق دولت بهاین که آزادی های اقتصادی را محترم بشمارد. اخیرا هم تلاشمان براین بوده که به بهبود فضای کسب و کار کمک کنیم. برای این که به آزادی برسیم باید حتی الامکان در تعیین سرنوشت خودمان شرکت کنیم واین امر هم از طرق شناخته شده تشکل گرایی امکان پذیر است. در صورتی که ما برای فعالیت های مختلف تشکل های مختلف داشته باشیم و از خرد جمعی استفاده کنیم و اصول و اعتقادات تشکل ها را با زبانی مناسب به مسئولان منتقل کنیم به آزادی اقتصادی خواهیم رسید واین آزادی اقتصادی است که منتج به توسعه می شود. راهی که من در طول حیاتم از زمان جوانی تاکنون در پیش گرفتم صنعتی کردن کشور برپایه آزادی های اقتصادی بوده است. حاصلاین تلاش ها هم تشکل هایی است که تاکنون به دست مدیران صنعتیایجاد شده است.
روزی که بعد از اتمام تحصیلاتم پا به حوزه صنعت گذاشتم سهم بخش صنعت در تولید ناخالص داخلی 8/0 درصد بود اما امروز صنعت 22 درصد GDP کشور را در دست دارد. من افتخار دارم که یکی از اسب های ارابه صنعت کشور باشم. اکنون ما صاحب صنایع جدید بسیاری هستیم. نکته خیلی مهم که من همیشه به آن توجه داشته ام رفتار صنعتگران و جهان بینی آنها بوده است. یعنی چگونگی مواجه صنعتگران با دنیای خودشان. هرقدراین رفتار به صورت همه جانبه و اصولی تر باشد بی تردید تاثیرات عمیق تری در توفیق هر بخش اقتصادی از جمله صنعت می گذارد. در مقدمه انقلاب ما مانیفستی با عنوان «مختصات روانی شخصیتی انسان صنعتی» تدوین کردیم که مفاهیم فراوانی در آن نهفته بود. ما بهاندازه کافی دانشگاه داریم که برای کشور صنعتگر تربیت کند ولی تا بحال با آموزش هایی که رفتار صنعتی را تدوین کرده باشد،برخورد نکرده ام. معتقدم که آموزش باعث تغییر رفتار و بدون شک عنایت به خود رفتار سبب توسعه و ترقی می شود.
هرقدر که انسان ها فرهیخته تر، عالمتر و کارآزموده تر باشند رفتار بهتری هم خواهند داشت. رفتاری که موجبات تحول را فراهم می کند. رفتار بستری است که ما را به سوی تعالی سیر می دهد. در این مقطع سنی و وضعیت سلامتی من به دنبال تدوین مانیفست صنعتگران هستم که گرایش اصلی آن رفتار صنعتگری است. ببینید همین مسئولیت اجتماعی مدیران که اخیرا بر سر زبان هاست در گذشته و زمان حال از سوی برخی از صنعتگرانایرانی بدون این که از این رشته علمی اطلاع داشته باشند اعمال می شده است. ولی مجموعهاین فعالیتها زیاد نیست. ما باید جهان بینی خودمان را اصلاح کنیم و به منافع ملی اهمیت بدهیم. یک صنعتگر که در قالب یک کارآفرین شروع به کار می کند باید بپذیرد که مجاهد فی سبیل الله است. چگونه است که فرزندان ما صنعتگران اکثرا پس از تحصیلات جلای وطن می کنند. بدون شک یکی از علل اصلی آن چگونگی تربیت آنهاست. تعداد زیادی از جواناناین مملکت در دوران جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند. تعداد زیادی هم از جوانان با استعداد کشور ما مهاجرت کردند. این برای ما نوعی احساس خطر است که افرادی که می توانند فرزندان نابغه داشته باشند از مملکت کوچ کنند. باید تحولی اخلاقی رفتاری در جهان بینی و فلسفه فرزندان خودمانایجاد کنیم. یک صنعتگر که از نظر جهان بینی سالم است میتواند فرزند فداکار تربیت کند.
پورفلاح: شما را به غیر از پدرصنعتایران با عنوان پدر تشکلگرایی در بخش خصوصی میشناسند. حداقل در سه دهه بعد از انقلاب از آن چیزی که از تشکلگرایی به دست آوردهاید راضی هستید؟آیا فکر می کنید تلاشهایتان دراین زمینه مثمرثمر بوده و به بار نشسته است؟
خلیلی: انقلاب که اتفاق افتاد رابطه بخش خصوصی با دولت هم قطع شد و هم بد شد. ما در انجمن مدیران صنایع گروهی 15 نفره بودیم کهاین انجمن را تاسیس کردیم. این 15 نفر به هفت نفر کاهش یافتند اما ما راه خودمان را ادامه دادیم.
پورفلاح: چرا به نصف کاهش یافتید؟ بقیهاین مدیران کجا رفتند و چرا از ادامه راه منصرف شدند؟آیا اعتقادی بهاین راه نداشتند یا قادر به ادامه نبودند و نگران سرنوشت خود بودند؟
خلیلی: شرایط به قدری دشوار بود که مابقی و بسیار دیگری از صنعتگران قادر به ادامه این راه نبودند. بعضی جلای وطن کردند و رفتند، برخی اموالشان مصادره شد و برخی دیگر هم امکان حضور از آنها گرفته شد و دلزده شدند. کسی که صنعت ندارد حقی هم برای حضور خودش در انجمن صنایع قایل نیست. با این همه ما مایوس نشدیم و الان بیش از 2500 عضو دراین انجمن داریم. بیش از 60 هزار صفحه کار کارشناسی برای اقتصاد ملی تهیه کرده ایم. بزرگترین خدمتگزار و یاور اتاق های بازرگانی بوده ایم. جمع خدماتی که دراین تشکل صورت گرفته تاثیر شگرفی بر توسعه اقتصادی کشور داشته و من از اقداماتاین سی ساله کاملا راضی و خرسندم.
ما زمانی شروع به کار کردیم که خودمان هرگز مورد محبت دستگاه های دولتی نبودیم. مهمترین تجلیاین اتفاق قانون حفاظت و ملی کردن آن بود. من از تمام کارهایی که در زیر سایه تشکل گرایی صورت گرفته راضی و خشنودم. یکی از افراد پرتلاش در مسیر تشکل گرایی نیز خود شما بودید که خدمات زیادی هم به تشکل گرایی و توسعه صنعتی داشتید و فراتر از وظایف حرفه ای خودتان به حوزه های دیگر هم وارد شدید و منشا خدمات و کمک های فراوانی به مردم و جامعه شدید.
پورفلاح:اگر شما نبودید و تشکل گرایی توسط انجمن مدیران و اتاقهای بازرگانی بهاین سمت و سو هدایت نمی شد که امروز دولت و مجلس و سایر نهادهای مسئول این گونه بخش خصوصی و تشکل های آن را به رسمیت بشناسند و برای موارد مختلف از آنان مشاوره بگیرند فکر می کنید وضع تشکل ها چگونه بود؟ تشکل ها و تشکل گرایی چه جایگاهی پیدا می کرد؟ اگر مهندس خلیلی و چند تن دیگر از همراهانشان به دنبال تاسیس و حفظاین تشکل ها نمی رفتند امروز کجا بودیم؟
خلیلی: این خودخواهی است که ما تکامل را مرهون تلاش خودمان بدانیم. بی تردید کسانی از گذشتهاین راه را شروع کرده بودند. ایثارگری و خدمت به مردم انحصار و مونوپل ما نبوده و نیست. راهبری ها، تکامل و توسعه را تسریع می کند ولی تجربه نشان داده که تکامل و تعالی بالاخره راه خود را پیدا می کند. من و سایر افرادی که در کنار من بودند این افتخار را به دست آوردیم که دراین زمینه تلاشگری جدی باشیم. انسان ها نمی توانند تمام مزایای یک توفیق را به خودشان اختصاص دهند. اتفاقات زیادی در مسیر رخ می دهد که به پیشرفت و پیشبرد تکامل کمک زیادی می کند. یک سلسله تصادفات هم در این مسیر موثر است. نوع ما، مسیری را طی کرد و توفیقاتی هم در طولاین مسیر به دست آورد که بی انصافیست اگر آنها را تنها مرهون تلاش های خودمان بدانیم. این نتایج حاصل تلاش و خرد جمعی بوده و هرکدام از ما سهم خودمان را داشته ایم. اگر جنابعالی و سایر یاران به محسن خلیلی لطف می کنند، بیانگر این تصور نیست که سایر همراهان و دوستان دراین توفیقات حقی کمتر از من دارند. حالا شاید من به عنوان پیر قبیله انتخاب شده ام اما همه دراین توفیقات سهم داشته اند.
پورفلاح: یا این همه مهندس خلیلی باید این نکته را بپذیرد که هر حرکت و جنبش نیاز به یک رهبر و هدایت کننده دارد. اصلا معلوم نیست اگر مهندس خلیلی به سمت صنعت نمی رفت و تفکر تشکل گرایی در جامعه صنعتی ما را رواج نمی داد ما امروز چنین وضعیتی می داشتیم. معلوم نبود که امروز انجمن مدیران، کنفدراسیون صنایع ایران وجود داشت یا نه. شما فقط پیر دیر نیستید. شما موسس و پس از آن مدیر این جریان بودید. سختی هایی که در مدیریت و هدایت این جریان وجود داشته را کمتر کسی تحمل می کند. نمیدانم شما در برابراین همه مشکلات فراوان دراین شش دهه فعالیت چگونه تاب آورده اید. در حقیقتاین مساله برایمایجاد شده که آیا اگر یک بار دیگر از نو متولد میشدید باز هماین راه را میپیمودید واین همه کار و تلاش شبانه روزی را به جان میخریدید تا چنین جریاناتی راایجاد و هدایت کنید؟آیا مهندس خلیلی اگر دوباره به دنیا میآمد باز هم همین راه را انتخاب میکرد؟
خلیلی: من از تلاش خودم کاملا راضی هستم. اگر من مجددا به دنیا میآمدم به طور یقین همین راه را ادامه میدادم. نمیتوانستم بهتر و بیشتر ازاین خدمت کنم. هیچ شبی نبود که نفت چراغم تمام شود و به خانه برگردم بلکه تا وقتی که انرژی داشتم کار میکردم. به عبارتی تا نفت خودم تمام نمیشد میماندم و کار میکردم. در واقع خودم هم حریف خودم نمیشدم. از خدا هم شاکرم که با بهترین بندگان خدا در ارتباط بودم. حالا ممکن است کسی بگوید انگیزهات از این همه تلاش چه بوده؟ میگویم: عشق یکسویه. عشق من نامشروط بود. عشق من ربطی به رفتار طرف مقابلم نداشت. من در جامعه خودم آن قدر عشق ورزیدم که هر مخالفی را نرم کردم. سعی کردم با افرادی که همراه و همداستان نیستم به تفاهم برسم. یا آنها راه من را قبول کنند یا من راه آنها را و یا هم این که راه مشترکی را پیدا کنیم و بر سر آن توافق کنیم.
پورفلاح: میگویند انسان وقتی به تعالی میرسد که دشمنش را دوست داشته باشد. خوشبختانه من برای شما دشمن ندیدم اما برخوردتان با افرادی کهاندیشهای غیر از شما داشتند و یا در مقابل سلیقههای مختلف که در مقام مقابله و مقاومت در برابر شما برمیآمدند، آنقدر صبورانه و مدبرانه برخورد میکردید که پس از مدتی جذب مکتب شما میشدند. چون برای آنها و مشکلاتشان وقت میگذاشتید و با سعه صدر کامل برخورد میکردید. با این که من هم صنعتگر و فعال دراین حوزه ام از این همه صرف وقت و هزینه حتی در اموری خارج از حرفه اصلی تان تعجب میکردم. شاید اگر این تلاشی که صرف امور عام المنفعه شد را صرف شرکت خودتان و بوتان میکردید الان مجموعه بوتان بسیار بزرگتر و سودده تر از وضعیت کنونی بود و خانواده هم وقت بیشتری را در کنار شما میگذراندند. اما من تا جایی که میدیدم و در جریان بودم خانواده هم گاهی گله مند میشدند که چرا کمتر وقت به آنها میدهید. من می دیدم که گاهی 20 ساعت از شبانه روز را سرگرم کارهای مختلف و رتق و فتق امور بودید و کمتر به خانواده میرسیدید. حتی به یاد دارم که شما کسالتی داشتید و غدهای در دست شما پیدا شده بود اما وقت مراجعه به پزشک نداشتید و آن قدر این داستان کشدار شد که جراح به دفتر شما آمد و همین جا غده را از دست شما خارج کرد. گاهی اوقات که من بسیار دیر به خانه میروم خانواده به من میگویند الحق که شاگرد مهندس خلیلی هستی. چطور بین کار و خانواده تعادل برقرار میکردید؟ بار خانواده و تربیت فرزندان که بسیار مهم است را چگونه بااین حضور کم بر دوش کشیدید؟
خلیلی: من دراین مورد احساس تقصیر دارم. چرا که فکر میکنم برایاین موضوع بسیار کم وقت گذاشتم اما خوشبختانه همسر دانشمندی داشتم که دو فرزند مرا به بهترین نحو ممکن تربیت کرد. من اگر چه کمتر در خانه وقت میگذاشتم اما همسرم که دکترای جامعه شناسی دارد خود بهترین معلم و آموزگار فرزندانمان بوده است. وقتی پسرم از دانشگاه میشیگان فارغ التحصیل شد و مدرک دکترای خود را اخذ کرد به من گفت: در طول چند سال تحصیل من در آمریکا، شما به دانشگاه و به ملاقات من نیامدید. حالا که دارم فارغ التحصیل میشوم اگر به مراسم نیایید دوستانم فکر میکنند من پدری نداشته ام و تمام صحبتهایم در مورد شما و فعالیتهایتان در صنعت دروغ بوده است. اینجا بود که احساس کردم واقعا باید به مراسم فارغ التحصیلی پسرم بروم و در آن با افتخار شرکت کنم.
پورفلاح:بحث فرزند خودتان را که مطرح کردید نکتهای در میان صحبتهایتان یادم آمد که برایم بسیارجالب توجه بود. شما گفتید اغلب فرزندان صنعتگرانایرانی با آن که پدران و مادرانشان تلاش و سعی فراوانی برای پیشرفت مملکت داشتهاند در میهن ماندگار نمیشوند و جلای وطن میکنند اما فرزند شما پس از تحصیلات برگشته و در شرکت بوتان مشغول است. اینجا دو سوال برای من مطرح میشود. اول این که شما که خودتان فرزند یک صنعتگر و فعال اقتصادی بودید و تحصیلات عالیه داشتید و با آن پشتکاری که داشتید میتوانستیداینده بسیار روشن و بدون دغدغه تری در خارج از کشور برای خود رقم بزنید چرا در وطن ماندید و تلاش بسیار کردید و البته رنج فراوان هم بردید؟ چرا همانند بسیاری دیگر از جوانان آن دوره به خارج نرفتید و ماندگار نشدید؟ اما سوال دومماین است که چرااین آسیب متوجه ما شده که فرزندان صنعتگران ما که خود به عینه شاهد تلاش والدینشان هستند جلای وطن میکنند؟ مشکل به ساختار اجتماع و برآورده نشدن نیازها و شرایط جذب آنها بر می گردد یا به نحوه آموزش و تربیتاین فرزندان؟
خلیلی:خب پاسخ به سئوال اول را که در لابلای حرفهایم جسته و گریخته گفتم. عشق نامشروط من به کار و تلاش و خدمت به مردم و کشور خودم باعث شد تا من هیچ گاه حتی در اوج مشکلات و سختیها به فکر مهاجرت و برجای گذاشتن مشکلات نباشم. حتی در اوایل انقلاب که برای من مشکلات کاری به وجود آمدایستادم و با رایزنی و روشن کردن زوایای کار همه ابهامات را از بین بردم و کارم را پیش بردم. اما برای حفظ سرمایههای انسانی خودمان در کشور نیاز به تربیت صحیح داریم. تربیت زیستنی است، آموختنی نیست. ممکن است یک معلم زبان متبحر بتواند در طول شش ماه به یک فرد زبان خارجی را آموزش دهد اما در طی شصت سال هم نمیتواند به او اخلاق را به طور کامل آموزش دهد. وقتی به کودکی سرساعت معین شیر داده میشود پایه نظم دراین کودک گذاشته میشود. وقتی بیداری مادر بر سر بالین خود را میبیند فداکاری را میآموزد. وقتی پدر به قولها و وعدههایش عمل میکند تعهد را میآموزد. شاید یکی از گرفتاریهای مااین است که ما در محیط خانواده کمتر پایبنداین موارد بودهایم و آن فداکاریهای لازم را نداشتهایم که امروز فرزندانمان از ما الگو بگیرند. ما باید یک مانیفست رفتاری بنویسیم و جامعه را سلامت کنیم. من فرزنداین آب و خاک هستم. پدر و مادرم مرا تربیت کردند.
حاصل محرومیتها و توفیقات ما نصیب بچههای ماست. ما باید عادت کنیم به سمت منافعی که برایش زحمت نکشیدهایم نرویم. ما باید نظام ارزشی خودمان را اصلاح کنیم. چشمانداز،مسئولیت و ماموریت خودمان را تعریف کنیم. اگر به ماندلا در زمان زندان بهترین روش فرار هم پیشنهاد میشد به آن توجهی نمیکرد. بررسی زندگی سقراط و نوشیدن جام شوکران یک الگوی مثال زدنی است. ما از طریق سلامت زیستن باید اطرافیانمان را بهاین سمت و سو سوق دهیم. روزی که سازمان فضایی آمریکا ناسا با پسر من در دانشگاه میشیگان مصاحبه کرد و به وی پیشنهاد داد که با حقوق بسیار بالا استخدام این سازمان شود و پروژههای تحقیقاتی و پژوهشی برای آنان انجام دهد فرزندم از من پرسید که پدر تکلیف من چیست؟ در آن زمان من به او گفتم: اگر میخواهی موشکی بسازی که آن را بر سر پدرت بریزنداین پیشنهاد را بپذیر. پسر مناین پیشنهاد را نپذیرفت که چند سال بعد هم جنگ تحمیلی عراق برایران آغاز شد و موشک باران ایران اتفاق افتاد.
پورفلاح:در میان تمام تشکلهایی که شما در آن فعالیت مستمر و طولانی داشتهاید اتاقهای بازرگانی و مخصوصا اتاق تهران جایگاه ویژهای دارد که البته این جایگاه با تلاش بزرگانی چون شما به دست آمده است. در مورد بزرگترین تشکل بخش خصوصی که البته در هیات نمایندگان آن افرادی به نمایندگی از دولت نیز حضور دارند چیست؟
خلیلی: حضور فعال در تشکل هایی چون اتاق بازرگانی از اموری است که بایستی همیشه مدنظر فعالان اقتصادی و صنعتگران باشد. برای مثال الان که انتخابات اتاق در پیش است من اگر زنده باشم خودم نامزد میشوم. اتاق بازرگانی تهران از دید من پرمحتواترین تشکلی است که بخش خصوصی دارد. هیات رییسه، هیات نمایندگان و کادر اجرایی این اتاق مجموعهای از مدیران و فعالان اقتصادی و اداری کشور هستند که دید خوب و بازی نسبت به موضوعات دارند و جامع الاطراف قضاوت می کنند. اتاق بازرگانی تهران تجلی ارزندهای از تمام تشکلهای ایران است. ریاست اتاق تهران با توجه به سابقه وزارتی و فعالیتهای مداومیکه خود دارند کاملاً آشنا به مسایل هستند اما نکته مهم در وجودایشان تعامل با گروههای مختلف وایجاد تفاهمی مثالزدنی در هیات نمایندگان اتاق تهران است به گونهای که تاکنون سابقه نداشته است. امروز اتاق تهران به یک تشکل و بنای قابل تعظیم و محترم تبدیل شده که منافع آن برای تمام اعضا و فعالان اقتصادی است.
پورفلاح: طی فعالیتهای مختلف همواره دولتها و مسئولان دولتی به خصوص وزرای اقتصاد، بازرگانی، کار و امور اجتماعی رئیس جمهورها و مشاورانشان نسبت به شما احترام ویژه و خاصی قائل بودند و حرفهای شما به گونه ای برایشان قابل قبول بوده است. این رابطه بین شما به عنوان یک صنعتگر خصوصی با دولت چگونه شکل گرفته است؟ چگونه بخش خصوصی میتواند به تاسی از رفتار شما روابط خود با دولت را تنظیم کند و به ان تعادل ببخشد؟ در طرف مقابل وظیفه دولت در قبال بخش خصوصی چیست و دولت باید چگونه به بخش خصوصی و پیشنهادات آن توجه کند؟
خلیلی: مشکل اساسی ما و دولت در این است که یکدیگر را دوست نداریم لذا هر پیشنهاد و انتقادی به عنوان مداخله و خصومت نگریسته میشود. ما باید با دولت رابطهای منطقی، عاطفی و انسانی به وجود بیاوریم و با دولت رفیق باشیم. دولت باید احساس کند که بخش خصوصی او را دوست دارد. ما چارهای جز اعمال صمیمیت نداریم چرا که هم اکنون مقدار زیادی از انرژی در تضادها هرز میرود. خوشبختانه هم اکنون در اتاقهای بازرگانی رفتار بسیار مناسبی در پیش گرفته شده است. ریاست اتاق بازرگانی تهران در برابر دولت و حتی در برابر برخی از فعالان بخش خصوصی که ممکن است تندرویهایی داشته باشند بسیار منطقی و عاقلانه و توام با صمیمیت برخورد میکند. در مورد دولت نیز اعتقادم براین است که با تکلیف وظیفه به دولت مخالفم. ما باید با کارهای کارشناسی به دولت برویم و در محیط تفاهم بر سر موضوعات متفاوت بحث کنیم.
پورفلاح: یکی از مشکلات ما در نحوه تعاملها شاید به آموزش و تربیت مدیران برگردد. تربیت مدیران کارآمد باید بیشتر در دستور کار قرار بگیرد و جوانها به سمت رشتههای نرم افزاری و مدیریتی سوق داده شوند. جوانی که هم زمان با درسهای تئوریک، کار عملی مدیریتی نیز انجام دهد به طور حتم میتواند در آینده مدیر موفق تری باشد. من به خاطر دارم که 25 سال پیش شما به فکر تاسیس دانشکده مدیریت برای بخش خصوصی بودید که متاسفانه مجوز صادر نشد و فرصت تربیت مدیران از بخش خصوصی گرفته شد.
خلیلی: آموزش را باید به صورت یک کل در نظر بگیریم. ما برای راهاندازی آن دانشکده تلاش بسیاری کردیم که در نهایت به نتیجه نرسید اما باز هم در موارد دیگر به امر آموزش و تربیت اهمیت ویژهای دادیم. در زمان وزارت مهندس جهانگیری تلاش بسیار زیادی برای تدوین استراتژی توسعه صنعتی کردیم. ما نیاز به استراتژی داریم.
پورفلاح: هر کدام از ما در طول زندگی حرفهای فراز و نشیبهای فراوانی داشتهایم. نقاط اوج و فرود را تجربه کردهایم. لحظاتی داشتهایم که به اوج رضایتمندی از کارمان رسیدهایم و برعکس لحظاتی هم بوده که ناامید و مایوس از ادامه کار شدهایم. این لحظات برای مهندس خلیلی هم وجود داشته؟ اگر چنین تجربهای داشتهاید در چه مقطعی و برای چه مواردی بوده است؟
خلیلی: من همیشه خودم را در پروسه تکامل دیده ام و هیچ گاه به سقف آمال خودم نرسیدم. موفقیتهایم همیشه خوشحالم کرده است. هر موفقیتی که کسب کرده ام زیربنایی بوده برای موفقیتهای بعدی. من خصلتی دارم که از موفقیتهای مادی زیاد خوشحال نمیشوم و آن را طبیعی میدانم. چیزی که من را به اوج خوشحالی میرساند بادگیری است. مثل بچهها عاشق یادگیری هستم و با یادگرفتن هر چیزی ذوق و شوقی بی نهایت دارم. اگر چه از موفقیت در کارهایم خوشحال شدم اما کارهایی که من کرده ام در اقتصاد کلان ناچیز است. هدف ما این است که اقتصاد در بعد کلان بهبود یابد.
من در تمام زندگی ام هیچ گاه در پیاین نبودم که فقط مزرعه خودم را آبیاری کنم. من به دنبال بارور کردن ابر بودم که همه مزارع پیرامون مزرعه مرا آبیاری کند. مسائل را هیچ گاه شخصی ندیدم به همین خاطر است که شاید بگویم بهترین خاطرهام زمانی بود که نفت ملی شد. اتفاقاتی که نتایجش منفعت عمومیرا در بردارد من را بیش از هر چیز دیگری خوشحال میکند. مسائل شخصی و خصوصی خیلی اوقات مرا شاد میکند ولی هیچ گاه پاسخگوی سعادت و شادی واقعی من نیست. از طرفی هیچ وقت آدم ناامید و مایوسی نبودهام. از کمتر اتفاقی هم ناامید شدهام. فقط در اوایل انقلاب که مشکلاتی برای ادامه کار پیش آمد نگران شده بودم. اما همان موقع هم ناامید نبودم و تلاش بسیاری کردم. آن قدر رفتم و آمدم تا توانستم همه را قانع کنم و فعالیتم را با جدیت و تلاش بیشتری از سر بگیرم. هیچ وقت مایوس نشدم.